گاهی اوقات میشینم و فکر میکنم... که چرا اون زمانی که فرصتشو داشتم و دوسم داشت و کنارم بود و با هم بیرون میرفتیم قدر اون لحظه هارو ندونستم. قدر تک تک اون دوست دارم هایی که از ته دل میگفت، اون عاشششششقتم های کشیده ای که به اجبار لبخند میذاشت روی لبم. چقدر احمق بودم که از اون لحظه ها بیشتر استفاده نکردم. که نکشیدمش سمت خودم و تو چشماش زل بزنم و بگم ببین تو تا همیشه مال خودمی. حتی فکر رفتن هم نکن...
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط حسام
آخرین مطالب