O:9:"MagpieRSS":21:{s:6:"parser";i:0;s:12:"current_item";a:0:{}s:5:"items";a:10:{i:0;a:8:{s:5:"title";s:75:"ده ماده غذایی که بیشترین پروتئین را دارند";s:4:"link";s:36:"http://tajrobes.blogfa.com/post/1596";s:11:"description";s:6966:"div class=single-post-type style=text-align: justify;span style=font-size: medium;img class=attachment-featured722 size-featured722 wp-post-image style=display: block; margin-left: auto; margin-right: auto; title= src=http://mahsho.com/wp-content/uploads/2016/06/High-Protein-Foods.jpg alt=High-Protein-Foods width=493 height=335 //span/div p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;پروتئین یکی از مواد مغذی اساسی است که در تک تک سلول های بدن ما وجود دارد و ساختار ارگان ها و ماهیچه ها را تشکیل می دهد. پروتئین همچنین در ساخته شدن هورمون ها ، آنزیم ها ، سلول های خونی و حتی DNA بدن انسان نقش دارد. آمینو اسید هایی که به وسیله ی پیوند پپتیدی به یکدیگر متصل شده و زنجیره ی بلندی تشکیل داده اند، پروتئین را می سازند./spanbr /span style=font-size: medium; این بیست نوع مختلف از آمینو اسید هر یک نقش منحصر به فردی در بدن ایفا کرده و هدف خاصی دارند. از این بیست نوع مختلف ، بدن تنها قادر به تولید چهارده نوع می باشد./span/p p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;ساختارهایی که پروتئین در آنها به کار رفته، به طور مداوم در حال تخریب و بازسازی هستند . مصرف مقدار کافی از پروتئین در روز برای بازسازی آنچه بدن مصرف می کند ضروری است./spanbr /span style=font-size: medium; فقر شدید پروتئین ، که کواشیورکور نام دارد ، در کشورهای پیشرفته امری نادر است و می تواند منجر به ورم شدید ، خصوصا در ناحیه پا و معده شود . کمبود پروتئین در سطح متعادل نیز به کاهش سرعت متابولزم بدن ، ضعف ماهیچه ای و دیابت می انجامد./span/p p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;فواید مصرف مقدار مناسبی از غذاهای حاوی پروتئین عبارت اند از :/spanbr /span style=font-size: medium; بهبود بافت ماهیچه ها ، متعادل سازی قند خون، سیستم ایمنی سالم ، بهبود زخم و جراحت ، سطح انرژی پایدار در بدن ./span/p p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;نیاز به پروتئین در بدن با توجه به سن ، وزن ، فعالیت بدنی و داروهایی که فرد ممکن است مصرف کند ، متفاوت است ./span/p p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;لیست ده غذایی که سرشار از پروتئین هستند:/spanbr /span style=font-size: medium; گوشت گاوی که از علف تغذیه کرده/spanbr /span style=font-size: medium; گوشت مرغ رسمی/spanbr /span style=font-size: medium; ماهی تازه/spanbr /span style=font-size: medium; تخم مرغ/spanbr /span style=font-size: medium; شیر خام/spanbr /span style=font-size: medium; عدس/spanbr /span style=font-size: medium; ناتو/spanbr /span style=font-size: medium; پنیر خام/spanbr /span style=font-size: medium; دوغ یا ماست/spanbr /span style=font-size: medium; بادام/spanbr /span style=font-size: medium; مهمترین فواید پروتئین برای سلامتی/span/p p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;strongسلامت ماهیچه ها/strong/span/p p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;ماهیچه ها از پروتئین ساخته شده اند ، بنابر این برای سلامتی و بقا نیاز به پروتئین نیز دارند. بدون پروتئین کافی ، ماهیچه ها شروع به تحلیل رفتن می کنند. بافت تخریب شده ، بر اثر تمرينات سنگين ، نیز قطعا نیاز به مقدار بیشتری از پروتئین برای کمک به بازسازی دارد./spanbr /span style=font-size: medium; بهترین راه این است که به طور روزانه مقدار کمی از پروتئین مصرف کنید تا بدن شما در صورت نیاز همیشه به آن دسترسی داشته باشد. بدن نمی تواند پروتئین ذخیره کند ، پس در لحظه مقدار در دسترس را مصرف می نماید./span/p p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;strongمدیریت وزن و احساس سیری/strong/span/p p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;مطالعات مختلفی در این زمینه انجام شده که با یکدیگر اتفاق نظر ندارند. هنوز مشخص نیست برای کاهش وزن ، رژیمی سرشار از پروتئین نیاز است یا یک رژیم کم پروتئین . در یکی از تحقیقات اخیر روی بیست چهار زن که اضافه وزن داشتند ، نتایجی به دست آمده مبنی بر اینکه کسانی که در طول رژیم غذایی پروتئین بیشتری مصرف می کنند ، مقدار وزن بیشتری نیز از دست داده اند، حتی در شرایطی که کالری یکسان با دسته رژیم کم پروتئین مصرف می کردند./spanbr /span style=font-size: medium; پروتئین می تواند احساس سیری را افزایش دهد و باعث می شود در یک وعده غذایی ، افراد غذای کمتری مصرف کنند. اگر شما جزو دسته ای هستید که به قدر دلخواه و نیاز بدنتان غذا می خورید و نه به قصد سیر شدن ، می توانید وزن خود را همیشه ثابت نگه دارید./span/p p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;strongقند خون /strong/span/p p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;رژیم غذایی حاوی مقدار زیادی پروتئین ، از بالا رفتن قند خون جلوگیری می نماید و خصوصا برای کسانی که به ديابن نوع2مبتلا هستند بسیار مفید است . این شاید به این دلیل باشد که پروتئین قادر به تبدیل شدن به کربوهیدرات در بدن نیست و یا به فرمی که بدن کربوهیدرات و چربی را برای مصرف انرژی می سوزاند ، نمی تواند از پروتئین استفاده کند./spanbr /span style=font-size: medium; مصرف غذاهای با پروتئین زیاد ، حتی با كربو هيدراتها ، به تنظیم قند خون و گرسنگی در طول روز کمک می کند./span/p pمنبع:http://mahsho.com/p";s:7:"pubdate";s:29:"Sun, 19 Jun 2016 14:55:14 GMT";s:2:"dc";a:1:{s:7:"creator";s:8:"tajrobes";}s:4:"guid";s:36:"http://tajrobes.blogfa.com/post/1596";s:7:"summary";s:6966:"div class=single-post-type style=text-align: justify;span style=font-size: medium;img class=attachment-featured722 size-featured722 wp-post-image style=display: block; margin-left: auto; margin-right: auto; title= src=http://mahsho.com/wp-content/uploads/2016/06/High-Protein-Foods.jpg alt=High-Protein-Foods width=493 height=335 //span/div p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;پروتئین یکی از مواد مغذی اساسی است که در تک تک سلول های بدن ما وجود دارد و ساختار ارگان ها و ماهیچه ها را تشکیل می دهد. پروتئین همچنین در ساخته شدن هورمون ها ، آنزیم ها ، سلول های خونی و حتی DNA بدن انسان نقش دارد. آمینو اسید هایی که به وسیله ی پیوند پپتیدی به یکدیگر متصل شده و زنجیره ی بلندی تشکیل داده اند، پروتئین را می سازند./spanbr /span style=font-size: medium; این بیست نوع مختلف از آمینو اسید هر یک نقش منحصر به فردی در بدن ایفا کرده و هدف خاصی دارند. از این بیست نوع مختلف ، بدن تنها قادر به تولید چهارده نوع می باشد./span/p p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;ساختارهایی که پروتئین در آنها به کار رفته، به طور مداوم در حال تخریب و بازسازی هستند . مصرف مقدار کافی از پروتئین در روز برای بازسازی آنچه بدن مصرف می کند ضروری است./spanbr /span style=font-size: medium; فقر شدید پروتئین ، که کواشیورکور نام دارد ، در کشورهای پیشرفته امری نادر است و می تواند منجر به ورم شدید ، خصوصا در ناحیه پا و معده شود . کمبود پروتئین در سطح متعادل نیز به کاهش سرعت متابولزم بدن ، ضعف ماهیچه ای و دیابت می انجامد./span/p p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;فواید مصرف مقدار مناسبی از غذاهای حاوی پروتئین عبارت اند از :/spanbr /span style=font-size: medium; بهبود بافت ماهیچه ها ، متعادل سازی قند خون، سیستم ایمنی سالم ، بهبود زخم و جراحت ، سطح انرژی پایدار در بدن ./span/p p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;نیاز به پروتئین در بدن با توجه به سن ، وزن ، فعالیت بدنی و داروهایی که فرد ممکن است مصرف کند ، متفاوت است ./span/p p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;لیست ده غذایی که سرشار از پروتئین هستند:/spanbr /span style=font-size: medium; گوشت گاوی که از علف تغذیه کرده/spanbr /span style=font-size: medium; گوشت مرغ رسمی/spanbr /span style=font-size: medium; ماهی تازه/spanbr /span style=font-size: medium; تخم مرغ/spanbr /span style=font-size: medium; شیر خام/spanbr /span style=font-size: medium; عدس/spanbr /span style=font-size: medium; ناتو/spanbr /span style=font-size: medium; پنیر خام/spanbr /span style=font-size: medium; دوغ یا ماست/spanbr /span style=font-size: medium; بادام/spanbr /span style=font-size: medium; مهمترین فواید پروتئین برای سلامتی/span/p p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;strongسلامت ماهیچه ها/strong/span/p p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;ماهیچه ها از پروتئین ساخته شده اند ، بنابر این برای سلامتی و بقا نیاز به پروتئین نیز دارند. بدون پروتئین کافی ، ماهیچه ها شروع به تحلیل رفتن می کنند. بافت تخریب شده ، بر اثر تمرينات سنگين ، نیز قطعا نیاز به مقدار بیشتری از پروتئین برای کمک به بازسازی دارد./spanbr /span style=font-size: medium; بهترین راه این است که به طور روزانه مقدار کمی از پروتئین مصرف کنید تا بدن شما در صورت نیاز همیشه به آن دسترسی داشته باشد. بدن نمی تواند پروتئین ذخیره کند ، پس در لحظه مقدار در دسترس را مصرف می نماید./span/p p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;strongمدیریت وزن و احساس سیری/strong/span/p p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;مطالعات مختلفی در این زمینه انجام شده که با یکدیگر اتفاق نظر ندارند. هنوز مشخص نیست برای کاهش وزن ، رژیمی سرشار از پروتئین نیاز است یا یک رژیم کم پروتئین . در یکی از تحقیقات اخیر روی بیست چهار زن که اضافه وزن داشتند ، نتایجی به دست آمده مبنی بر اینکه کسانی که در طول رژیم غذایی پروتئین بیشتری مصرف می کنند ، مقدار وزن بیشتری نیز از دست داده اند، حتی در شرایطی که کالری یکسان با دسته رژیم کم پروتئین مصرف می کردند./spanbr /span style=font-size: medium; پروتئین می تواند احساس سیری را افزایش دهد و باعث می شود در یک وعده غذایی ، افراد غذای کمتری مصرف کنند. اگر شما جزو دسته ای هستید که به قدر دلخواه و نیاز بدنتان غذا می خورید و نه به قصد سیر شدن ، می توانید وزن خود را همیشه ثابت نگه دارید./span/p p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;strongقند خون /strong/span/p p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;رژیم غذایی حاوی مقدار زیادی پروتئین ، از بالا رفتن قند خون جلوگیری می نماید و خصوصا برای کسانی که به ديابن نوع2مبتلا هستند بسیار مفید است . این شاید به این دلیل باشد که پروتئین قادر به تبدیل شدن به کربوهیدرات در بدن نیست و یا به فرمی که بدن کربوهیدرات و چربی را برای مصرف انرژی می سوزاند ، نمی تواند از پروتئین استفاده کند./spanbr /span style=font-size: medium; مصرف غذاهای با پروتئین زیاد ، حتی با كربو هيدراتها ، به تنظیم قند خون و گرسنگی در طول روز کمک می کند./span/p pمنبع:http://mahsho.com/p";s:14:"date_timestamp";i:1466348114;}i:1;a:8:{s:5:"title";s:19:"جملات زيبا";s:4:"link";s:36:"http://tajrobes.blogfa.com/post/1595";s:11:"description";s:866:"p style=text-align: center;br / a rel=nofollow target=_blankimg style=display: block; margin-left: auto; margin-right: auto; src=http://img.doostiha.ir/uploads/2013/04/FarsV-Com-46.jpg alt= border=0 //aمنبع:http://www.ayehayeentezar.com/p";s:7:"pubdate";s:29:"Sun, 19 Jun 2016 07:35:00 GMT";s:2:"dc";a:1:{s:7:"creator";s:8:"tajrobes";}s:4:"guid";s:36:"http://tajrobes.blogfa.com/post/1595";s:7:"summary";s:866:"p style=text-align: center;br / a rel=nofollow target=_blankimg style=display: block; margin-left: auto; margin-right: auto; src=http://img.doostiha.ir/uploads/2013/04/FarsV-Com-46.jpg alt= border=0 //aمنبع:http://www.ayehayeentezar.com/p";s:14:"date_timestamp";i:1466321700;}i:2;a:8:{s:5:"title";s:49:"کفش های قرمز (داستان کوتاه) ";s:4:"link";s:36:"http://tajrobes.blogfa.com/post/1594";s:11:"description";s:834:"p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد و به کفش های قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد :اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم هایت را بفروشی آخر ماه کفش های قرمز رو برات می خرم دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خود گفت: یعنی من باید دعا کنم که هر روز دست و پا یا صورت 100 نفر زخم بشه تا... و بعد شانه هایش را بالا انداخت و راه و افتاد و گفت: نه... خدا نکنه.../span/p pمنبع:http://www.3jokes.com/p";s:7:"pubdate";s:29:"Sun, 19 Jun 2016 07:33:11 GMT";s:2:"dc";a:1:{s:7:"creator";s:8:"tajrobes";}s:4:"guid";s:36:"http://tajrobes.blogfa.com/post/1594";s:7:"summary";s:834:"p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد و به کفش های قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد :اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم هایت را بفروشی آخر ماه کفش های قرمز رو برات می خرم دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خود گفت: یعنی من باید دعا کنم که هر روز دست و پا یا صورت 100 نفر زخم بشه تا... و بعد شانه هایش را بالا انداخت و راه و افتاد و گفت: نه... خدا نکنه.../span/p pمنبع:http://www.3jokes.com/p";s:14:"date_timestamp";i:1466321591;}i:3;a:8:{s:5:"title";s:22:"دختر فداکار ";s:4:"link";s:36:"http://tajrobes.blogfa.com/post/1593";s:11:"description";s:18415:"p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;My Wife Navaz Called, /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; How Long Will You Be With That Newspaper? Will You Come Here And Make Your Darling Daughter Eat Her Food?/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;همسرم نواز با صدای بلند گفت: تا کی می خوای سرتو توی اون روزنامه فرو کنی؟ /spanbr /span style=font-size: medium; می شه بیای و به دختر عزیرت بگی غذاشو بخوره؟/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;I Tossed The Paper Away And Rushed To The Scene./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;من روزنامه رو به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;My Only Daughter, Ava Looked Frightened; Tears Were Welling Up In Her Eyes./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;تنها دخترم آوا، به نظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;In Front Of Her Was A Bowl Filled To its Brim With Curd Rice./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;ظرفی پر از شیربرنج در مقابلش قرار داشت./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium;span style=color: #ff0000;Ava is a Nice Child, Very Intelligent for Her Age./span/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;آوا دختری مودب و برای سن خود بسیار باهوش هست./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;I Cleared My Throat and Picked Up the Bowl. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Ava, Darling, Why Dont U Take A Few Mouthful of This Curd Rice? /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Just For Dads Sake, Dear /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Ava Softened A Bit and Wiped Her Tears with the Back of Her Hands./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم: /spanbr /span style=font-size: medium; چرا چند قاشق نمی خوری عزیزم؟ فقط به خاطر بابا. /spanbr /span style=font-size: medium; آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت:/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium;span style=color: #ff0000;Ok, Dad. I Will Eat, Not Just A Few Mouthfuls, But The Whole Lot Of This. /span/spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; But, U should... Ava Hesitated./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم. ولی شما باید... آوا مکث کرد./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium;Dspan style=color: #ff0000;ad, if I Eat This Entire Curd Rice, Will U Give Me Whatever I Ask For?/span/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;بابا، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم می دی؟/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium;span style=color: #ff0000;Promise. I Covered the Pink Soft Hand Extended By My Daughter with Mine, and Clinched the Deal./span/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;دست کوچک دخترم رو که به طرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم: قول می دهم. /spanbr /span style=font-size: medium; بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;Now I Became A Bit Anxious. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Ava, Dear, U Shouldnt Insist On Getting A Computer Or Any Such Expensive Items. Dad does not have that kind of Money Right now. Ok?/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;ناگهان مضطرب شدم. گفتم: آوا، عزیزم، نباید برای خرید کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی. بابا اونقدر پول نداره. باشه؟/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium;span style=color: #ff0000;No, Dad. I Do Not Want Anything Expensive. /span/spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Slowly And Painfully, She Finished Eating The Whole Quantity./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;نه بابا. من هیچ چیز گران قیمتی نمی خوام. و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو فرو داد./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;I Was Silently Angry With My Wife For Forcing My Child To Eat Something That She Detested./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;در سکوت از دست همسرم عصبانی بودم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بود./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;After The Ordeal Was Through, Ava Came To Me With Her Eyes Wide With Expectation./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد. انتظار در چشمانش موج می زد./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;All Our Attention Was On Her. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Dad, I Want to Have My Head Shaved Off, This Sunday!/span/p p align=centerbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Was Her Demand.../span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;همه نوجه ما به او جلب شده بود. /spanbr /span style=font-size: medium; آوا گفت: من می خوام سرمو تیغ بندازم. همین یکشنبه!/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;Atrocious! Shouted My Wife, A Girl Child Having Her Head Shaved Off? /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Impossible! Never in Our Family! My Mother Rasped. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; She Has Been Watching Too Much Television. Our Culture is Getting Totally Spoiled with These TV Programs!/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;همسرم جیغ زد و گفت: وحشتناکه. یک دختر بچه سرشو تیغ بیاندازه؟ غیرممکنه! نه در خانواده ما. و مادرم با صدای گوشخراشش گفت: فرهنگ ما با این برنامه های تلویزیونی داره کاملا نابود می شه!/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;Ava, Darling, Why Dont You Ask For Something Else? We Will Be Sad Seeing You With A Clean-Shaven Head./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;گفتم، آوا، عزیزم، چرا یک چیز دیگه نمی خوای؟ ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین می شیم./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium;span style=color: #ff0000;Please, Ava, Why Dont You Try To Understand Our Feelings/span?/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;خواهش می کنم، عزیزم، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی؟/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;I Tried To Plead With Her. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Dad, U Saw How Difficult It Was For Me To Eat That Curd Rice. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Ava Was in Tears. And You Promised To Grant Me Whatever I Ask For. Now, You Are Going Back On Your Words./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;سعی کردم از او خواهش کنم. آوا گفت: بابا، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود؟ آوا در حالی که اشک می ریخت ادامه داد: و شما به من قول دادی که هر چی می خوام بهم بدی. حالا می خوای بزنی زیر قولت؟/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;It Was Time For Me To Call The Shots. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Our Promise Must Be Kept./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم. گفتم: مرده و قولش!/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium;span style=color: #ff0000;Are You Out Of Your Mind? Chorused My Mother And Wife./span/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;مادر و همسرم با هم فریاد زدن: مگر دیوانه شده ای؟/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;No. If We Go Back On Our Promises She Will Never Learn To Honor Her Own. Ava, Your wish Will be Fulfilled./span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;پاسخ دادم: نه. اگر ما به قولی که می دیم عمل نکنیم، اون هیچ وقت یاد نمی گیره به قول خودش احترام بذاره. آوا! آرزوی تو برآورده می شه/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;With Her Head Clean-Shaven, Ava Had A Round-Face, And Her Eyes Looked Big And Beautiful./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;آوا با سر تراشیده شده و صورت گرد، چشمهای درشت زیبائی پیدا کرده بود./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;On Monday Morning, I Dropped Her At Her School. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; It Was A Sight To Watch My Hairless Ava Walking Towards Her Classroom... /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; She Turned Around And Waved. I Waved Back With A Smile./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;صبح روز دوشنبه آوا رو به مدرسه بردم. دیدن دخترم با موی تراشیده در میون بقیه شاگردها تماشائی بود. آوا بسوی من برگشت و برایم دست تکان داد. من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;Just Then, A Boy Alighted From A Car, And Shouted, /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Ava, Please Wait For Me!/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد و با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت، آوا، صبر کن تا من هم بیام./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;What Struck Me Was The Hairless Head Of That Boy. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; May Be, That Is The in-Stuff, I Thought./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;چیزی که باعث حیرت من شد، دیدن سر بدون موی آن پسر بود. با خودم فکر کردم، پس موضوع اینه.../span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium;span style=color: #ff0000;Sir, UR Daughter Ava is Great indeed! /span/spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Without introducing Herself, A Lady Got out Of the Car, /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; And Continued, That Boy Who is Walking Along With Your Daughter is My Son./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;خانمی که از آن اتومبیل بیرون آمده بود، بدون آن که خودش رو معرفی کنه گفت: دختر شما، آوا، واقعا فوق العاده است. و در ادامه گفت: پسری که داره با دختر شما می ره پسر منه./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;He is Suffering from Leukemia. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; She Paused To Muffle Her Sobs. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Harish Could Not Attend The School For The Whole Last Month. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; He Lost All His Hair Due To The Side Effects Of The Chemotherapy./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;اون سرطان خون داره. زن مکث کرد تا صدای هق هق خودش رو آروم کنه. در تمام ماه گذشته هریش نتونست به مدرسه بیاد. بر اثر عوارض جانبی شیمی درمانی تمام موهاشو از دست داده./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium;He Refused To Come Back To School Fearing The Unintentional But Cruel Teasing Of The Schoolmates./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;نمی خواست به مدرسه برگرده. آخه می ترسید هم کلاسی هاش بدون اینکه قصدی داشته باشن مسخره اش کنند./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;Ava Visited Him Last Week, And Promised Him That She Will Take Care Of The Teasing Issue. But, I Never Imagined She Would Sacrifice Her Lovely Hair For The Sake Of My Son!/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;آوا هفته پیش اون رو دید و بهش قول داد که ترتیب مسئله اذیت کردن بچه ها رو بده. اما، حتی فکرش رو هم نمی کردم که اون موهای زیباشو برای پسر من فدا کنه./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;Sir, You And Your Wife Are Blessed To Have Such A Noble Soul As Your Daughter./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;آقا! شما و همسرتون از بنده های محبوب خداوند هستین که دختری با چنین روح بزرگی دارین./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;I Stood Transfixed And Then, I Wept. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; My Little Angel, You Are Teaching Me How Selfless Real Love Is.../span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;سر جام خشک شده بودم و... شروع کردم به گریستن. فرشته کوچولوی من، تو به من یاد دادی که عشق واقعی یعنی چه.../span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium;span style=color: #ff0000;The Happiest People On This Planet Are Not Those Who Live On Their Own Terms, But Those Who Change Their Terms For The Ones Whom They Love! /span/spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Think About It/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی نیستن که آن جور که می خوان زندگی می کنن. بلکه کسانی هستن که خواسته های خودشون رو به خاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر می دهند. /spanbr /span style=font-size: medium; به این مسئله فکر کنین./span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: small;منبع:http://www.3jokes.com/span/p";s:7:"pubdate";s:29:"Sun, 19 Jun 2016 07:31:00 GMT";s:2:"dc";a:1:{s:7:"creator";s:8:"tajrobes";}s:4:"guid";s:36:"http://tajrobes.blogfa.com/post/1593";s:7:"summary";s:18415:"p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;My Wife Navaz Called, /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; How Long Will You Be With That Newspaper? Will You Come Here And Make Your Darling Daughter Eat Her Food?/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;همسرم نواز با صدای بلند گفت: تا کی می خوای سرتو توی اون روزنامه فرو کنی؟ /spanbr /span style=font-size: medium; می شه بیای و به دختر عزیرت بگی غذاشو بخوره؟/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;I Tossed The Paper Away And Rushed To The Scene./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;من روزنامه رو به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;My Only Daughter, Ava Looked Frightened; Tears Were Welling Up In Her Eyes./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;تنها دخترم آوا، به نظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;In Front Of Her Was A Bowl Filled To its Brim With Curd Rice./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;ظرفی پر از شیربرنج در مقابلش قرار داشت./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium;span style=color: #ff0000;Ava is a Nice Child, Very Intelligent for Her Age./span/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;آوا دختری مودب و برای سن خود بسیار باهوش هست./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;I Cleared My Throat and Picked Up the Bowl. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Ava, Darling, Why Dont U Take A Few Mouthful of This Curd Rice? /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Just For Dads Sake, Dear /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Ava Softened A Bit and Wiped Her Tears with the Back of Her Hands./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم: /spanbr /span style=font-size: medium; چرا چند قاشق نمی خوری عزیزم؟ فقط به خاطر بابا. /spanbr /span style=font-size: medium; آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت:/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium;span style=color: #ff0000;Ok, Dad. I Will Eat, Not Just A Few Mouthfuls, But The Whole Lot Of This. /span/spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; But, U should... Ava Hesitated./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم. ولی شما باید... آوا مکث کرد./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium;Dspan style=color: #ff0000;ad, if I Eat This Entire Curd Rice, Will U Give Me Whatever I Ask For?/span/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;بابا، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم می دی؟/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium;span style=color: #ff0000;Promise. I Covered the Pink Soft Hand Extended By My Daughter with Mine, and Clinched the Deal./span/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;دست کوچک دخترم رو که به طرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم: قول می دهم. /spanbr /span style=font-size: medium; بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;Now I Became A Bit Anxious. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Ava, Dear, U Shouldnt Insist On Getting A Computer Or Any Such Expensive Items. Dad does not have that kind of Money Right now. Ok?/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;ناگهان مضطرب شدم. گفتم: آوا، عزیزم، نباید برای خرید کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی. بابا اونقدر پول نداره. باشه؟/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium;span style=color: #ff0000;No, Dad. I Do Not Want Anything Expensive. /span/spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Slowly And Painfully, She Finished Eating The Whole Quantity./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;نه بابا. من هیچ چیز گران قیمتی نمی خوام. و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو فرو داد./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;I Was Silently Angry With My Wife For Forcing My Child To Eat Something That She Detested./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;در سکوت از دست همسرم عصبانی بودم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بود./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;After The Ordeal Was Through, Ava Came To Me With Her Eyes Wide With Expectation./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد. انتظار در چشمانش موج می زد./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;All Our Attention Was On Her. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Dad, I Want to Have My Head Shaved Off, This Sunday!/span/p p align=centerbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Was Her Demand.../span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;همه نوجه ما به او جلب شده بود. /spanbr /span style=font-size: medium; آوا گفت: من می خوام سرمو تیغ بندازم. همین یکشنبه!/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;Atrocious! Shouted My Wife, A Girl Child Having Her Head Shaved Off? /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Impossible! Never in Our Family! My Mother Rasped. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; She Has Been Watching Too Much Television. Our Culture is Getting Totally Spoiled with These TV Programs!/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;همسرم جیغ زد و گفت: وحشتناکه. یک دختر بچه سرشو تیغ بیاندازه؟ غیرممکنه! نه در خانواده ما. و مادرم با صدای گوشخراشش گفت: فرهنگ ما با این برنامه های تلویزیونی داره کاملا نابود می شه!/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;Ava, Darling, Why Dont You Ask For Something Else? We Will Be Sad Seeing You With A Clean-Shaven Head./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;گفتم، آوا، عزیزم، چرا یک چیز دیگه نمی خوای؟ ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین می شیم./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium;span style=color: #ff0000;Please, Ava, Why Dont You Try To Understand Our Feelings/span?/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;خواهش می کنم، عزیزم، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی؟/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;I Tried To Plead With Her. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Dad, U Saw How Difficult It Was For Me To Eat That Curd Rice. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Ava Was in Tears. And You Promised To Grant Me Whatever I Ask For. Now, You Are Going Back On Your Words./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;سعی کردم از او خواهش کنم. آوا گفت: بابا، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود؟ آوا در حالی که اشک می ریخت ادامه داد: و شما به من قول دادی که هر چی می خوام بهم بدی. حالا می خوای بزنی زیر قولت؟/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;It Was Time For Me To Call The Shots. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Our Promise Must Be Kept./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم. گفتم: مرده و قولش!/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium;span style=color: #ff0000;Are You Out Of Your Mind? Chorused My Mother And Wife./span/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;مادر و همسرم با هم فریاد زدن: مگر دیوانه شده ای؟/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;No. If We Go Back On Our Promises She Will Never Learn To Honor Her Own. Ava, Your wish Will be Fulfilled./span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;پاسخ دادم: نه. اگر ما به قولی که می دیم عمل نکنیم، اون هیچ وقت یاد نمی گیره به قول خودش احترام بذاره. آوا! آرزوی تو برآورده می شه/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;With Her Head Clean-Shaven, Ava Had A Round-Face, And Her Eyes Looked Big And Beautiful./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;آوا با سر تراشیده شده و صورت گرد، چشمهای درشت زیبائی پیدا کرده بود./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;On Monday Morning, I Dropped Her At Her School. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; It Was A Sight To Watch My Hairless Ava Walking Towards Her Classroom... /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; She Turned Around And Waved. I Waved Back With A Smile./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;صبح روز دوشنبه آوا رو به مدرسه بردم. دیدن دخترم با موی تراشیده در میون بقیه شاگردها تماشائی بود. آوا بسوی من برگشت و برایم دست تکان داد. من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;Just Then, A Boy Alighted From A Car, And Shouted, /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Ava, Please Wait For Me!/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد و با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت، آوا، صبر کن تا من هم بیام./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;What Struck Me Was The Hairless Head Of That Boy. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; May Be, That Is The in-Stuff, I Thought./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;چیزی که باعث حیرت من شد، دیدن سر بدون موی آن پسر بود. با خودم فکر کردم، پس موضوع اینه.../span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium;span style=color: #ff0000;Sir, UR Daughter Ava is Great indeed! /span/spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Without introducing Herself, A Lady Got out Of the Car, /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; And Continued, That Boy Who is Walking Along With Your Daughter is My Son./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;خانمی که از آن اتومبیل بیرون آمده بود، بدون آن که خودش رو معرفی کنه گفت: دختر شما، آوا، واقعا فوق العاده است. و در ادامه گفت: پسری که داره با دختر شما می ره پسر منه./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;He is Suffering from Leukemia. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; She Paused To Muffle Her Sobs. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Harish Could Not Attend The School For The Whole Last Month. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; He Lost All His Hair Due To The Side Effects Of The Chemotherapy./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;اون سرطان خون داره. زن مکث کرد تا صدای هق هق خودش رو آروم کنه. در تمام ماه گذشته هریش نتونست به مدرسه بیاد. بر اثر عوارض جانبی شیمی درمانی تمام موهاشو از دست داده./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium;He Refused To Come Back To School Fearing The Unintentional But Cruel Teasing Of The Schoolmates./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;نمی خواست به مدرسه برگرده. آخه می ترسید هم کلاسی هاش بدون اینکه قصدی داشته باشن مسخره اش کنند./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;Ava Visited Him Last Week, And Promised Him That She Will Take Care Of The Teasing Issue. But, I Never Imagined She Would Sacrifice Her Lovely Hair For The Sake Of My Son!/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;آوا هفته پیش اون رو دید و بهش قول داد که ترتیب مسئله اذیت کردن بچه ها رو بده. اما، حتی فکرش رو هم نمی کردم که اون موهای زیباشو برای پسر من فدا کنه./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;Sir, You And Your Wife Are Blessed To Have Such A Noble Soul As Your Daughter./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;آقا! شما و همسرتون از بنده های محبوب خداوند هستین که دختری با چنین روح بزرگی دارین./span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium; color: #ff0000;I Stood Transfixed And Then, I Wept. /spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; My Little Angel, You Are Teaching Me How Selfless Real Love Is.../span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;سر جام خشک شده بودم و... شروع کردم به گریستن. فرشته کوچولوی من، تو به من یاد دادی که عشق واقعی یعنی چه.../span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p align=centerspan style=font-size: medium;span style=color: #ff0000;The Happiest People On This Planet Are Not Those Who Live On Their Own Terms, But Those Who Change Their Terms For The Ones Whom They Love! /span/spanbr /span style=font-size: medium; color: #ff0000; Think About It/span/p p align=centerspan style=font-size: medium; /span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: medium;خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی نیستن که آن جور که می خوان زندگی می کنن. بلکه کسانی هستن که خواسته های خودشون رو به خاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر می دهند. /spanbr /span style=font-size: medium; به این مسئله فکر کنین./span/p p dir=RTL align=centerspan style=font-size: small;منبع:http://www.3jokes.com/span/p";s:14:"date_timestamp";i:1466321460;}i:4;a:8:{s:5:"title";s:20:"عاشق واقعی ";s:4:"link";s:36:"http://tajrobes.blogfa.com/post/1592";s:11:"description";s:535:"p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;امیری به شاهزاده گفت: من عاشق تو هستم./spanbr /span style=font-size: medium; شاهزاده گفت: زیباتر از من خواهرم است که در پشت سر تو ایستاده است./spanbr /span style=font-size: medium; امیر برگشت و دید هیچکس نیست./spanbr /span style=font-size: medium; شاهزاده گفت: عاشق نیستی... عاشق به غیر نظر نمی کند./span/p pمنبع:http://www.3jokes.com/p";s:7:"pubdate";s:29:"Sun, 19 Jun 2016 07:24:42 GMT";s:2:"dc";a:1:{s:7:"creator";s:8:"tajrobes";}s:4:"guid";s:36:"http://tajrobes.blogfa.com/post/1592";s:7:"summary";s:535:"p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;امیری به شاهزاده گفت: من عاشق تو هستم./spanbr /span style=font-size: medium; شاهزاده گفت: زیباتر از من خواهرم است که در پشت سر تو ایستاده است./spanbr /span style=font-size: medium; امیر برگشت و دید هیچکس نیست./spanbr /span style=font-size: medium; شاهزاده گفت: عاشق نیستی... عاشق به غیر نظر نمی کند./span/p pمنبع:http://www.3jokes.com/p";s:14:"date_timestamp";i:1466321082;}i:5;a:8:{s:5:"title";s:39:"ارزشمندترین دارایی ";s:4:"link";s:36:"http://tajrobes.blogfa.com/post/1591";s:11:"description";s:1974:"p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;بر بالای تپه ای در شهر وینسبرگ آلمان، قلعه ای قدیمی و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است. اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی آن مایه مباهات و افتخارشان است:/spanbr / br /span style=font-size: medium; افسانه حاکی از آن است که در قرن 15، لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را محاصره می کند. اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای رهایی از چنگال مرگ به داخل قلعه پناه می برند. /spanbr / br /span style=font-size: medium; فرمانده دشمن به قلعه پیام می فرستد که قبل از حمله ویران کننده خود حاضر است به زنان و کودکان اجازه دهد تا صحیح و سالم از قلعه خارج شده و پی کار خود روند. /spanbr / br /span style=font-size: medium; پس از کمی مذاکره، فرمانده دشمن به خاطر رعایت آیین جوانمردی و بر اساس قول شرف، موافقت می کند که هر یک از زنان در بند، گرانبهاترین دارایی خود را نیز از قلعه خارج کند به شرطی که به تنهایی قادر به حمل آن باشد. /spanbr / br /span style=font-size: medium; نا گفته پیداست که قیافه حیرت زده و سرشار از شگفتی فرمانده دشمن به هنگامی که هر یک از زنان، شوهر خود را کول گرفته و از قلعه خارج می شدند بسیار تماشایی بود. /spanbr / br / br /span style=font-size: medium; به نظر شما اگر قضیه بر عکس بود، آقایان چه کار می کردند؟/span/p pمنبع:http://www.3jokes.com/p";s:7:"pubdate";s:29:"Sun, 19 Jun 2016 07:22:59 GMT";s:2:"dc";a:1:{s:7:"creator";s:8:"tajrobes";}s:4:"guid";s:36:"http://tajrobes.blogfa.com/post/1591";s:7:"summary";s:1974:"p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;بر بالای تپه ای در شهر وینسبرگ آلمان، قلعه ای قدیمی و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است. اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی آن مایه مباهات و افتخارشان است:/spanbr / br /span style=font-size: medium; افسانه حاکی از آن است که در قرن 15، لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را محاصره می کند. اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای رهایی از چنگال مرگ به داخل قلعه پناه می برند. /spanbr / br /span style=font-size: medium; فرمانده دشمن به قلعه پیام می فرستد که قبل از حمله ویران کننده خود حاضر است به زنان و کودکان اجازه دهد تا صحیح و سالم از قلعه خارج شده و پی کار خود روند. /spanbr / br /span style=font-size: medium; پس از کمی مذاکره، فرمانده دشمن به خاطر رعایت آیین جوانمردی و بر اساس قول شرف، موافقت می کند که هر یک از زنان در بند، گرانبهاترین دارایی خود را نیز از قلعه خارج کند به شرطی که به تنهایی قادر به حمل آن باشد. /spanbr / br /span style=font-size: medium; نا گفته پیداست که قیافه حیرت زده و سرشار از شگفتی فرمانده دشمن به هنگامی که هر یک از زنان، شوهر خود را کول گرفته و از قلعه خارج می شدند بسیار تماشایی بود. /spanbr / br / br /span style=font-size: medium; به نظر شما اگر قضیه بر عکس بود، آقایان چه کار می کردند؟/span/p pمنبع:http://www.3jokes.com/p";s:14:"date_timestamp";i:1466320979;}i:6;a:8:{s:5:"title";s:19:"جملات زيبا";s:4:"link";s:36:"http://tajrobes.blogfa.com/post/1590";s:11:"description";s:865:"br / a rel=nofollow target=_blankimg style=display: block; margin-left: auto; margin-right: auto; src=http://img.doostiha.ir/uploads/2013/04/FarsV-Com-38.jpg alt= border=0 //a/p p style=text-align: center;منبع:http://www.ayehayeentezar.com/p";s:7:"pubdate";s:29:"Sat, 18 Jun 2016 08:02:49 GMT";s:2:"dc";a:1:{s:7:"creator";s:8:"tajrobes";}s:4:"guid";s:36:"http://tajrobes.blogfa.com/post/1590";s:7:"summary";s:865:"br / a rel=nofollow target=_blankimg style=display: block; margin-left: auto; margin-right: auto; src=http://img.doostiha.ir/uploads/2013/04/FarsV-Com-38.jpg alt= border=0 //a/p p style=text-align: center;منبع:http://www.ayehayeentezar.com/p";s:14:"date_timestamp";i:1466236969;}i:7;a:8:{s:5:"title";s:16:" استغفار!";s:4:"link";s:36:"http://tajrobes.blogfa.com/post/1589";s:11:"description";s:1402:"p style=text-align: justify;span style=font-size: medium; عارف بزرگ حاج اسماعیل دولابی:br /br /هر وقت کسی شما را اذیت کرد و یا از کسی ناراحت شدید، نمی خواهد به کسی بگویید. بلکه استغفار کنید، هم برای خودتان، هم برای کسی که شما را اذیت کرده است.br /br /بگو بیچاره کار بدی کرده است، اگر فهم داشت، نمی کرد.br /br /وقتی استغفار می کنی ،اگر قلبت حاضر نیست استغفار کند، با زبان استغفار کن، آن وقت یک دفعه دلت نرم می شود.br /br /اگر دو سه مرتبه این کار را کردی، دیگر غم نمی تواند شما را بگیرد. چون راهش را بلد هستی.br /br /استغفار امان گاه انسان است ، یعنی پناهگاه،br /وقتی گفتی استغفرالله در پناه خدا هستی و کجا امن تر و آرامش بخش تر از آغوش خدا.....br /▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧br /br /أستغفرالله ربی وأتوب إلیه/span/p pspan style=font-size: medium;span style=font-size: medium;span style=font-size: medium;span style=font-size: small;منبع:http://30arg.mihanblog.com/span/span/span/span/p";s:7:"pubdate";s:29:"Sat, 18 Jun 2016 08:00:31 GMT";s:2:"dc";a:1:{s:7:"creator";s:8:"tajrobes";}s:4:"guid";s:36:"http://tajrobes.blogfa.com/post/1589";s:7:"summary";s:1402:"p style=text-align: justify;span style=font-size: medium; عارف بزرگ حاج اسماعیل دولابی:br /br /هر وقت کسی شما را اذیت کرد و یا از کسی ناراحت شدید، نمی خواهد به کسی بگویید. بلکه استغفار کنید، هم برای خودتان، هم برای کسی که شما را اذیت کرده است.br /br /بگو بیچاره کار بدی کرده است، اگر فهم داشت، نمی کرد.br /br /وقتی استغفار می کنی ،اگر قلبت حاضر نیست استغفار کند، با زبان استغفار کن، آن وقت یک دفعه دلت نرم می شود.br /br /اگر دو سه مرتبه این کار را کردی، دیگر غم نمی تواند شما را بگیرد. چون راهش را بلد هستی.br /br /استغفار امان گاه انسان است ، یعنی پناهگاه،br /وقتی گفتی استغفرالله در پناه خدا هستی و کجا امن تر و آرامش بخش تر از آغوش خدا.....br /▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧▧br /br /أستغفرالله ربی وأتوب إلیه/span/p pspan style=font-size: medium;span style=font-size: medium;span style=font-size: medium;span style=font-size: small;منبع:http://30arg.mihanblog.com/span/span/span/span/p";s:14:"date_timestamp";i:1466236831;}i:8;a:8:{s:5:"title";s:28:" دو سخن حکیمانه";s:4:"link";s:36:"http://tajrobes.blogfa.com/post/1588";s:11:"description";s:642:"p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;br / 1- از دیگران شکایت نمی کنم ،بلکه خودم را تغییر می دهم،br /چرا که کفش پوشیدن راحت تر از فرش کردن دنیاست.br /br /2-عشق انسان را داغ می کند ،ولی دوست داشتن انسان را پخته می کند!br /هر داغی روزی سرد می شود، ولی هیچ پخته اى دیگر خام نمی شود!!!/span/p p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;span style=font-size: medium;span style=font-size: small;منبع:http://30arg.mihanblog.com/span/span/span/p";s:7:"pubdate";s:29:"Sat, 18 Jun 2016 07:59:10 GMT";s:2:"dc";a:1:{s:7:"creator";s:8:"tajrobes";}s:4:"guid";s:36:"http://tajrobes.blogfa.com/post/1588";s:7:"summary";s:642:"p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;br / 1- از دیگران شکایت نمی کنم ،بلکه خودم را تغییر می دهم،br /چرا که کفش پوشیدن راحت تر از فرش کردن دنیاست.br /br /2-عشق انسان را داغ می کند ،ولی دوست داشتن انسان را پخته می کند!br /هر داغی روزی سرد می شود، ولی هیچ پخته اى دیگر خام نمی شود!!!/span/p p style=text-align: justify;span style=font-size: medium;span style=font-size: medium;span style=font-size: small;منبع:http://30arg.mihanblog.com/span/span/span/p";s:14:"date_timestamp";i:1466236750;}i:9;a:8:{s:5:"title";s:80:"ضرب المثل های مدیریتی عجیب از سراسر دنیا:";s:4:"link";s:36:"http://tajrobes.blogfa.com/post/1587";s:11:"description";s:1902:"span style=font-size: medium;br /1- جامایکا:br /قبل از آن که از رودخانه عبور کنی، به تمساح نگو “دهن گنده”.br /تفسیر: تا وقتی به کسی نیاز داری، او را تحمل کن و با او مدارا کن. br /br /۲ – هاییتی:br /اگر می خواهی جوجه‌هایت سر از تخم بیرون آورند، خودت روی تخم‌مرغ ها بخواب.br /تفسیر: اگر به دنبال آن هستی که کارت را به بهترین شکل انجام دهی، آن را به شخص دیگری غیر از خودت مسپار. br /br /۳ – لاتین:br /یک خرگوش احمق، برای لانه خود سه ورودی تعبیه می‌کند.br /تفسیر: اگر خواهان امنیت هستی، عقل حکم می‌کند که راه دخالت دیگران را در امور خودت بر آنها ببندی. br /br /۴ – آفریقا:br /هر سوسک از دید مادرش به زیبایی غزال است.br /معادل فارسی: اگر در دیده مجنون نشینی/ به غیر از خوبی لیلی نبینی br /br /۵ – روسی:br /بشکه خالی بلندترین صدا را ایجاد می‌کند.br /تفسیر: هیاهو و ادعای زیاد نشان از تهی بودن دارد.br /br /6 – اسپانیا:br /برای پختن یک املت خوشمزه، حداقل باید یک تخم‌مرغ شکست. br /تفسیر:بدون صرف هزینه به نتیجه مطلوب دست نخواهی یافت. br /br /۷ – روسی:br /هرکه چاقوی بزرگی در دست دارد، لزومآ آشپز ماهری نیست.br /تفسیر: دسترسی به امکانات مطلوب ضامن موفقیت نیست./span/p pspan style=font-size: medium;span style=font-size: small;منبع:http://30arg.mihanblog.com/span/span/p";s:7:"pubdate";s:29:"Sat, 18 Jun 2016 07:57:36 GMT";s:2:"dc";a:1:{s:7:"creator";s:8:"tajrobes";}s:4:"guid";s:36:"http://tajrobes.blogfa.com/post/1587";s:7:"summary";s:1902:"span style=font-size: medium;br /1- جامایکا:br /قبل از آن که از رودخانه عبور کنی، به تمساح نگو “دهن گنده”.br /تفسیر: تا وقتی به کسی نیاز داری، او را تحمل کن و با او مدارا کن. br /br /۲ – هاییتی:br /اگر می خواهی جوجه‌هایت سر از تخم بیرون آورند، خودت روی تخم‌مرغ ها بخواب.br /تفسیر: اگر به دنبال آن هستی که کارت را به بهترین شکل انجام دهی، آن را به شخص دیگری غیر از خودت مسپار. br /br /۳ – لاتین:br /یک خرگوش احمق، برای لانه خود سه ورودی تعبیه می‌کند.br /تفسیر: اگر خواهان امنیت هستی، عقل حکم می‌کند که راه دخالت دیگران را در امور خودت بر آنها ببندی. br /br /۴ – آفریقا:br /هر سوسک از دید مادرش به زیبایی غزال است.br /معادل فارسی: اگر در دیده مجنون نشینی/ به غیر از خوبی لیلی نبینی br /br /۵ – روسی:br /بشکه خالی بلندترین صدا را ایجاد می‌کند.br /تفسیر: هیاهو و ادعای زیاد نشان از تهی بودن دارد.br /br /6 – اسپانیا:br /برای پختن یک املت خوشمزه، حداقل باید یک تخم‌مرغ شکست. br /تفسیر:بدون صرف هزینه به نتیجه مطلوب دست نخواهی یافت. br /br /۷ – روسی:br /هرکه چاقوی بزرگی در دست دارد، لزومآ آشپز ماهری نیست.br /تفسیر: دسترسی به امکانات مطلوب ضامن موفقیت نیست./span/p pspan style=font-size: medium;span style=font-size: small;منبع:http://30arg.mihanblog.com/span/span/p";s:14:"date_timestamp";i:1466236656;}}s:7:"channel";a:7:{s:5:"title";s:11:" تجربه";s:4:"link";s:26:"http://tajrobes.blogfa.com";s:11:"description";s:28:"شرح حال تجربیات";s:8:"language";s:2:"fa";s:9:"generator";s:10:"blogfa.com";s:13:"lastbuilddate";s:29:"Sun, 19 Jun 2016 14:55:14 GMT";s:7:"tagline";s:28:"شرح حال
نظرات شما عزیزان:
تبادل لینک هوشمند 